حالا که هیچ کس به تو ... حالا که دستهات...
تردید داشت نور شود یا فرشته یا ...
تردید داشت بال، که بالا، که دستهات!
آمد نشست بر هیجان دو شانهات
تا سطر سطر حادثهای را که دستهات...
آهسته گفت: مشک، علم، نیزه، تیر، اشک
مشک انتخاب شد که به دریا... که دستهات
تردید... نه نداشت که چشم انتظار بود
دیگر نمیشناخت سر از پا که دستهات
تقدیم میشدند به فرزند ماهتاب
با شوق شکر گفت خدا را که دستهات
پرواز میکنند چنانکه فرشتهها
راهی نمی برند به آنجا که دستهات!
ای ماه کاروان عطش راه سبز تو
تکثیر شد در آینه پاک دستهات!
"نغمه مستشار نظامی"
منبع:tebyan.net
www.mahdihashemi.blogspot.com