چشمانداز سبز
هیچکس نشناخت، دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب، افغان علی
ای غم از درد علی، بویی نیاوردی به دست
گرچه هم چون عود، عمری سوختی جان علی
داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی
از شکاف زخم، جان را داد با شرمندگی
بر فقیری چون شهادت، لطف عریان علی
******
... از علی کی زودتر ای صبح، سربرداشتی؟!
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی؟!
از دهانی بردهانی میرود چون بوی گل
قصه از گوشهای خلق پنهان علی
از می تکرار نامش، عاشقی سیراب نیست
کز خدا جوشیده نام حالگردان علی
در میان آید اگر پای عدالت، مینهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی
در کویر خاک، باغ لالهپوش کربلا
هست چشمانداز سبزی از گلستان علی
******
با شهادت از رگ گردن، علی نزدیکتر
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی
ای شهادت یازده تنگ شکر بردی، بس است!
او که تنگ آخرین، ما راست از خوان علی
نیست چندان اعتباری گوهر جان را «فرید»
تا بگویم: ای سر و جانم به قربان علی
شاعر: قادر طهماسبی (فرید)
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
0 نظرات:
ارسال یک نظر